دوازده‌بند محتشم

دوازده‌بند محتشم

بندهایی از دوازده‌بند به خط شکسته نستعلیق. خطاط: علی پیران
اطلاعات شعر
نام شعر دوازده‌بند محتشم
شاعر محتشم کاشانی
قالب ترکیب‌بند
موضوع سوگ امام حسین(ع)
مناسبت واقعه کربلا
زبان فارسی
زمان سرایش حوالی ۹۸۳-۹۸۰ هجری قمری
انگیزه سرایش بنا به‌درخواست امام علی(ع) در عالم رؤیا
کاربرد کتیبه‌نگاری در ایام محرم
ترجمه عربی، انگلیسی
آثار وابسته کتاب سه‌زبانه «ترکیب‌بند محتشم کاشانی»
اشعار مشهور

قصیده لامیه ابوطالبتائیه دعبلدوازده‌بند محتشمهمای رحمتقطعه‌ای از بهشتای اهل حرمبا آل علی هرکه درافتاد ورافتادمکن ای صبح طلوعها علی بشر کیف بشر


دوازده‌بند محتشم از مشهورترین شعرهای فارسی در سوگ امام حسین علیه السلام و واقعه کربلا است که توسط محتشم کاشانی سروده شده است. این سوگ‌سروده در قالب ترکیب‌بند است و زمان سُرایش آن حوالی ۹۸۳-۹۸۰ق است. محتشم کاشانی در سرایش آن از پنج بند راوندی تأثیر گرفته است.

شاعران زیادی با ترکیب‌بندهای خود به استقبال‌ (سرودن شعری بر وزن و قالب دیگر) این دوازده‌بند رفته‌اند. معمولا این ابیات بر کتیبه‌های پارچه‌ای نوشته و در ایام سوگواری محرم در حسینیه‌ها و خیابان‌ها نصب می‌شود. دوازده‌بند به زبان فارسی سروده شده است با این حال در هندوستان، پاکستان، افغانستان، تاجیکستان و در بین عرب‌زبانانِ آشنا به ادبیات فارسی، علاقمندان بسیار دارد.

درباره شاعر و شعر

نوشتار اصلی: محتشم کاشانی

محتشم از شاعران سده دهم و شمس‌الشعرای دربار شاه تهماسب صفوی بوده است. از او آثار منظوم و منثوری بر جای مانده است. تقی‌الدین کاشی آثارش را در کلیات محتشم گردآوری کرده است.

محتشم در سرودن ترکیب‌بندش از پنج‌بند محمد بن علی بن سلیمان راوندی (صاحب راحة‌ الصدور) تاثیر گرفته است. صاحب راحة‌الصدور، پنج‌بندش را در رثای علاء‌الدوله عربشاه در سال ۵۹۹ق سروده است مطلع بند اول راوندی چنین است؛

آه این چه محنت است که‌اندر جهان فتادآه این چه واقع است که از ناگهان فتاد

دو سده پس از محتشم، سلیمان صباحی بیدگلی اقدام به خلق مرثیه در رثای امام حسین(ع) کرد او ترکیب‌بندی چهارده‌بندی دارد که با این بیت آغاز می‌شود:

افتاد شامگه به کنار افق نگونخور چون سربریده ازین طشت واژگون

وقار شیرازی هم از کسانی است که در دوره قاجار، مرثیه را در قالب ترکیب‌بند سروده است. پس از محتشم شاعرانی با زبان فارسی و عربی به استقبال قصیده معروف او رفته و سعی کرده اند همان مضامین را درقالب شعر بیان کنند. محمدحسین غروی اصفهانی معروف به کمپانی از کسانی است که دوازده بند خودش را با این عنوان در دیوان شعرش سروده است: «دوازده بند فی جواب المحتشم علیه الرحمة»سه بیت نخستش چنین است

باز این چه آتش است که بر جان عالم است؟ باز این چه شعله غم واندوه وماتم است؟
باز این حدیث حادثه جانگداز چیست؟ باز این چه قصه ای است که با غصه توأم است؟
این آه جانگزاست که در مُلک دل بپاست یا لشگر عزاست که در کشور غم است؟

«محتشم‌نامه» با گردآوری مهدی امین فروغی جستاری درباره ترکیب‌بندهای عاشورایی در استقبال «محتشم کاشانی» است. به گفته امین فروغی، در کتاب «محتشم‌نامه» ۳۴ اثر از بهترین ترکیب‌بندهایی که در استقبال ترکیب‌بند «محتشم‌کاشانی»سروده شده، گرد آمده است. تاریخ سرایش دوازده‌بند محتشم، حوالی ۹۸۳-۹۸۰ق است.


نمونه‌ای از کتیبه‌های افقی که در مجالس عزاداری استفاده می‌شود

آرایه‌های ادبی و ویژگی‌های زبانی

تناسب، تلمیح، جناس و دیگر آرایه‌های لفظی و معنوی از جمله موارد به‌کار رفته در این اثر هستند. سادگی زبان، کاربرد لغات و ترکیبات حماسی و تأثربرانگیز، جملات دارای مساوات، کاربرد لغات عربی هموار و غیردشوار از ویژگی‌های زبانی این ترکیب است.برخی بر این باورند که دوازده بند محتشم از لحاظ هنر شعری، جزو شعرهای درجه‌ی یک و فوق العاده و از لحاظ شعری، درحد اعلای شعر ودر حد بالای هنری سروده شده است است.

خواب محتشم

به گفته اسکندربیک منشی، زمانی که محتشم قصیده‌ای در مدح پری‌خان (دختر شاه تهماسب) سرود و خبر آن به شاه طهماسب رسید، وی را به سرودن اشعاری در مدایح و مراثی اهل بیت تشویق کرد. پس از این تشویق، محتشم، ابتدا در استقبال از هفت‌بند ملا حسن کاشی ترکیب‌بندی در مدح حضرت علی(ع) سرود  و سپس شبی در عالم رؤیا به خدمت امام علی(ع) رسید و امام از او خواست تا در مصیبت حسین(ع) مرثیه‌ای بسراید با این مطلع «باز این چه شورش است که در خلق عالم است»   محتشم وقتی به مصرع «هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال» رسید از ادامه آن درماند تا شبی امام زمان(عج) را در خواب دید که فرمودند: «او در دل است و هیچ دلی نیست بی‌ملال» و شعر را تکمیل کرد.

متن دوازده‌بند

|colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"|
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
باز این چه رستخیز عظیم است؟ کز زمین بی‌نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است؟
این صبح تیره، باز دمید از کجا؟ کزوکار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب!کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامتِ دنیا بعید نیستاین رستخیز عام که نامش محرّم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیستسرهای قدسیان، همه بر زانوی غم است
جن و مَلَک، بر آدمیان نوحه می‌کنندگویا عزای اشرف‌آلود آدم است
خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین
پروردۀ کنار رسول خدا، حسین
کشتی شکست خوردۀ طوفان کربلادر خاک و خون تپیدۀ میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار می‌گریستخون می‌گذشت از سرِ ایوانِ کربلا
نگرفته دست دهر، گلابی به غیر اشکز آن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم، مضایقه کردند کوفیانخوش داشتند حُرمت مهمانِ کربلا
بودند دیو و دَدْ همه سیراب و، می‌مکیدخاتم ز قحط آب، سلیمانِ کربلا
ز آن تشنگان، هنوز به عیوق می‌رسدفریاد اَلعطش ز بیابانِ کربلا
آه از دمی که لشکر اعدا نکرد شرمکردند رو به خیمۀ سلطانِ کربلا
آن دم فلک بر آتشِ غیرت، سپند شد
کز خوفِ خصم، در حرم افغان بلند شد
کاش آن زمان سرادق گردون، نگون شدیوین خرگه بلندستون، بی‌ستون شدی
کاش آن‌زمان درآمدی از کوه تا به کوهسیلِ سیه، که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان‌سوز اهل بیتیک شعله برق، خرمن گردونِ دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمانسیماب‌وار، گوی زمین بی‌سکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درونِ خاکجانِ جهانیان، همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتیِ آل نبی شکستعامل تمام، غرقۀ دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی به روز حشربا این عمل، معاملۀ دهر چون شدی؟
|colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"|
آل نبی چو دستِ تَظَلّم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
بر خوانِ غم، چو عالمیان را صلا زدنداول، صلا به سلسلۀ انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید، آسمان تپیدز آن ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمشاهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
پس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌هاافروختند و، در حسن مجتبی زدند
و آن‌گه، سرادقی که مَلَک محرمش نبودکَندند از مدینه و، در کربلا زدند
وز تیشۀ ستیزه در آن دشت، کوفیانبس نخل‌ها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی، کز جگر مصطفی دریدبر حلقِ تشنۀ خَلفِ مرتضی زدند
اهل حرم، دریده‌گریبان، گشوده‌موفریاد بر در حرم کبریا زدند
روح‌الامین نهاده به زانو، سرِ حجاب
تاریک شد ز دیدن آن، چشم آفتاب
چون خون ز حلق تشنۀ او بر زمین رسیدجوش از زمین به ذروۀ  عرش برین رسید
نزدیک شد که خانۀ ایمان شود خراباز بس شکست‌ها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او، چو خسان بر زمین زدندتوفان به آسمان، ز غبارِ زمین رسید
باد، آن غبار چون به مزار نبی رساندگرد از مدینه تا فلک هفتمین رسید
یکباره، جامه در خم گردون به نیل زدچون این خبر به عیسی گردون‌نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله، چون نوبت خروشاز انبیا به حضرت روح‌الامین رسید
کرد این خیال وَهْم غلط کار کآن غبارتا دامن جلال جهان‌آفرین رسید
هست از ملال، گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و، هیچ دلی نیست بی‌ملال
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنندیکباره، بر جریدۀ رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه، شفیعان روز حشردارند شرم کز گنهِ خلق دم زنند
دست عتاب حق به درآید ز آستینچون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خون‌چکان ز خاکآل علی چو شعلۀ آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیتگلگون کفن به عرشۀ محشر قدم زنند
جمعی که زد به هم صفشان شور کربلادر حشر صف‌زنان صفِ محشر به هم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند بازآن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند؟
پس بر سنان کنند سری را، که جبرئیل
شویَد غبار گیسویش از آب سلسبیل
|colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"|
روزی که شد به نیزه، سر آن بزرگوارخورشید، سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و، برخاست کوه‌کوهابری به بارش آمد و، بگریست زارزار
گفتی: تمام زلزله شد خاک مطمئنگفتی: فتاد از حرکت، چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیرافتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بودشد سرنگون ز باد مخالف، حباب‌وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیلگشتند بی‌عماری محمل، شترسوار
با آن‌که سرزد آن عمل از امتِ نبیروح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار
و آن‌گه ز مدینه، خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت: قیامت قیام کرد!
بر حربگاه، چون ره آن کاروان فتادشور نشور  واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه، غلغله در شش جهت فکندهم گریه، بر ملایک هفت آسمان فتاد
هر جا که بود آهویی، از دشت پا کشیدهر جا که بود طایری، از آشیان فتاد
شد وحشتی، که شور قیامت به باد رفتچون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هر چند بر تن شهدا چشم کارکردبر زخم‌های کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه، چشم دختر زهرا، در آن میانبر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی‌اختیار، نعرۀ: هذا حسین ازوسر زد چنان که آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پرگله، آن بضعة‌البتول
رو در مدینه کرد که: یا ایها الرسول!
این کشتۀ فتاده به هامون حسین توستوین صید دست‌وپا زده در خون، حسین توست
این نخل‌ تر، کز آتش جانسوز تشنگیدود از زمین رسانده به گردون، حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون، که هستزخم از ستاره بر تنش افزون، حسین توست
این غرقۀ محیط شهادت، که روی دشتاز موج خون او شده گلگون، حسین توست
این خشک‌لب فتادۀ دور از لب فراتکز خون او زمین شده جیحون، حسین توست
این شاه کم‌سپاه، که با خیل اشک و آهخرگاه، زین جهان زده بیرون، حسین توست
این قالب تپان که چنین مانده بر زمینشاه شهید ناشده مدفون، حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و، مرغ هوا را کباب کرد
|colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"| |colspan="2"|
کای مونس شکسته‌دلان! حال ما ببینما را غریب و بیکس و بی‌آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرنددر ورطۀ عقوبت اهل جفا ببین
در خلد، بر حجاب دو کون: آستین فشانو اندر جهان، مصیبت ما برملا ببین
نی! نی! ورا، چو ابر خروشان به کربلاطغیان سیل فتنه و، موج بلا ببین
تن‌های کشتگان، همه در خاک و خون نگرسرهای سروران، همه بر نیزه‌ها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدامیک نیزه‌اش ز دوش مخالف، جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار توغلتان به خاک معرکۀ کربلا ببین
یا بضعة الرسول! ز ابن زیاد، داد!
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد!
خاموش محتشم! که دل سنگ، آب شدبنیاد صبر و، خانۀ طاقت خراب شد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناکمرغ هوا و ماهی دریا، کباب شد
خاموش محتشم! که از این شعر خون‌چکاندر دیده اشک مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم! که از این نظم گریه‌خیزروی زمین به اشک جگرگون کباب شد
خاموش محتشم! که فلک بس که خون گریستدریا هزار مرتبه، گلگون حباب شد
خاموش محتشم! که به سوز تو آفتاباز آه سرد ماتمیان، ماهتاب شد
خاموش محتشم! که ز ذکر غم حسینجبریل را، ز روی پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود، خطایی چنین نکرد
برهیچ آفریده، جفایی چنین نکرد
‌ای چرخ! غافلی که چه بیداد کرده‌ای؟وز کین چها درین ستم‌آباد کرده‌ای
بر طعنت این بس است که با عترت رسولبیداد کرده خصم و، تو امداد کرده‌ای
‌ای زادۀ زیاد! نکرده است هیچ گهنمرود، این عمل که تو شداد کرده‌ای
کام یزید داده‌ای، از کشتن کشتن!بنگر کرا به قتل که دلشاد کرده‌ای؟!
بهر خسی که بار درخت شقاوت استدر باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای؟
با دشمنان دین نتوان کرد، آن چه توبا مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آنآزرده‌اش ز خنجر بیداد کرده‌ای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو، دود به محشر درآورند

نشر کتاب ترکیب بند محتشم کاشانی

کتاب سه زبانه «ترکیب‌بند محتشم کاشانی» با خوشنویسی مجتبی ملک‌زاده، تشعیر مجید مهرگان، تذهیب محمد نباتی ترجمه عربی محمدعلی آذرشب و ترجمه انگلیسی مجید نکودست درباره دوازده‌بند محتشم نوشته شده است. رونمایی رسمی این کتاب در عصر شنبه ۱ تیر ۹۲ بوده است. انتشارات ایران عهده‌دار نشر آن بوده و هدف از نشر این کتاب، بیان ظرافت شعر آیینی ایران در کنار تابلوهای نقاشی قهوه‌خانه‌ای به مخاطبان داخلی و خارجی شمرده شده است.

پانویس

  1. نک: محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ص۸۰۳.
  2. نصیری، اثرآفرینان، ج۴، ص۱۴۰.
  3. صدری، نکاتی چند درباره ترجیع‌بند معروف محتشم کاشانی، ص۹۶.
  4. صدری، نکاتی چند درباره ترجیع‌بند معروف محتشم کاشانی، ص۹۳.
  5. صدری، نکاتی چند درباره ترجیع‌بند معروف محتشم کاشانی، ص۹۴.
  6. صدری، نکاتی چند درباره ترجیع‌بند معروف محتشم کاشانی، ص۹۴.
  7. غروی اصفهانی، محمدحسین، دیوان کمپانی، ص۶۲.
  8. صدری، نکاتی چند درباره ترجیع‌بند معروف محتشم کاشانی، ص۹۴.
  9. قریشی‌زاده، جلوه‌های زیبایی‌شناسی در ترکیب‌بند محتشم کاشانی، ص۱۰.
  10. صلواتی، صبح تیره، ص۵۰.
  11. محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ص۸۰۳.
  12. واله داغستانی،تذکره ریاض الشعراء، ج۴، ص۲۰۵۸-۲۰۵۹.
  13. مجاهدی، کاروان شعر عاشورا، ص۱۵۷-۱۶۱ به نقل از دیوان محتشم، ص ۲۸۰- ۲۸۵. 
  14. ، سایت خبرآنلاین.

منابع

  • قریشی‌زاده، عبدالرضا، جلوه‌های زیبایی‌شناسی در ترکیب‌بند محتشم کاشانی، «ادبستان فرهنگ و هنر» تیر ۱۳۷۱ش، شماره ۳۱.
  • صدری، مهدی، نکاتی چند درباره ترجیع‌بند معروف محتشم کاشانی، «وقف میراث جاویدان»، تابستان ۱۳۷۷ش، شماره ۲۲.
  • صلواتی، محمود، صبح تیره: تحلیل سبکی ترکیب‌بند محتشم کاشانی در رثای سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله(ع)، «کیهان فرهنگی» دی ۱۳۸۷ش، شماره ۲۶۷.
  • مجاهدی، محمدعلی، کاروان شعر عاشورا، زمزم هدایت، قم، ۱۳۸۶ش.
  • محمدزاده، مرضیه، دانشنامه شعر عاشورایی انقلاب حسینی در شعر شاعران عرب و عجم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، تهران، ۱۳۸۶ش.
  • نصیری، محمدرضا، اثرآفرینان، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، ۱۳۸۴ش.
  • واله داغستانی، علی‌قلی بن محمدعلی، تذکره ریاض الشعراء، مقدمه، تصحیح و تحقیق: محسن ناجی نصرآبادی، اساطیر، تهران، ۱۳۸۴ش.
  • ترکیب‌بند «باز این چه شورش است...» چطور متولد شد؟، سایت خبرآنلاین، تاریخ انتشار: ۲ تیر ۱۳۹۲ش.

پیوند به بیرون